موضوعات مرتبط: جالب و خنده دار ، ،
برچسبها:
در زبان انگليسي واژه هاي
FriEND ( دوست )
BoyfriEND ( دوست پسر )
GirlfriEND (دوست... دختر )
BestFriEND (بهترين دوست)
همگي سه حرف END (خاتمه) را بهمراه دارند...
اما کلمه FamILY (خانواده) سه حرف" ILY" را دارد که همان مخفف
"I Love You" مي باشد ,,
و جالب است بدانيد
FAMILY= Father And Mother I Love You
منبع:چرت و پرت آزاد
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
مردی در یک کاروان چرخدار کتاب فروشی میکرد و برای تبلیغ کارش به عابران میگفت:
(( کتاب های آدم ساز را نگاه کنید ))
روزی وقتی این جمله را میگفت دختر بچه ای به او گفت:
(( اگر نگاه کردن به کتاب ها آدم ساز بود، بابای کتابفروش من شب ها به جای فحش شعر میگفت ))
آدما بد و خوب دارن؛ وگر نه واسه پدر های بد بچه ها مایه ی سر افکندگی اند و برای پدر های خوب بچه ها مایه ی افتخارند.
منبع:داستانک
موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه ، ،
برچسبها:
اگر گیاهان صدایی نداشته باشند
به معنای آن نیست که دردی ندارند ...
****
اگر میخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد
باور محال بودنش را عوض کن ...
****
برنده می گوید مشکل است، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل ...
****
آن اندازه که ما خود را فریب می دهیم و گمراه می کنیم، هیچ دشمنی نمی تواند ...
****
راستی این سه نقطه ها واسه خشگلی نیست،واسه اینه که یه چند لحظه به اون جمله فکر کنیم.
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند!
استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت: سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت: با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت: اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد
« نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!!!»
به امید خدا
موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه ، ،
برچسبها:
میدونستین خرچنگها تو عروسیاشون نمیتونن دست بزنن فقط بشکن ریز میزنن!
برید حال کنید با این اطلاعاتی که در اختیارتون میزارم !!
***
انقدر بدم میاد یکی موقع درس خوندن بیدارم کنه!؟!؟
***
یکی از اولین حیرتهای فلسفیم وقتی بود که فهمیدم علت این که میگن “بادمجون بم آفت نداره” اینه که بم اصن بادمجون نداره.
***
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻧﻪ … ﺻﺒﺮ ﻛﻨﻴﺪ !
ﭘﺮﭼﻢ ﻛﻤﻚ ﺩﺍﻭﺭ ﺑﺎﻻﺳﺖ … ﺑﻌﻠﻪ ﺍﻓﺴﺎﻳﺪﻩ
***
مامانم میگه پسرم همینجوری که نشستی پا اینترنت این تخم مرغارم بزار زیرت جوجه شن…
احساس مسئولیت که نداری حداقل حس پدری رو تجربه کن !
موضوعات مرتبط: ، جوک و لطیفه ، ،
برچسبها:
میبرم : Moborom
من برم؟: Moborom
برنده میشم: Moborom
میبرم:(بریدن) Moborom
من بور هستم: Moborom
موضوعات مرتبط: مطالب و داستان های خنده دار ، ،
برچسبها:
نتیجه ی کار
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از
بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر
کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم
است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .یقین داشته
باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم.
موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه ، ،
برچسبها:
امروز از دانشگاه که میومدم ، تو راه یه دختر حدوداً سه ساله و مامانش راه میرفتن.........
یهو دختره به من اشاره کرد و گفت: پسر......
منم گفتم: پـــ نه پـــ دیو دو سر!!!بدبخت پسر ندیده...
***
آموزش یارو به پسرش در مورد پست کردن نامه بدون تمبر:
خب حواستو جمع کن آدرس گیرنده رو بجای فرستنده بنویس.....
بندازش تو صندوق پست.....
اون وقت پست میبینه تمبر نداره پس میفرسدش برا فرستنده ....!!!!
***
خسته و کوفته رفتم خونه، خودمو زدم زمین و به مادرم گفتم یه چایی برا داییت بریز و بیار!!!!
گفت: داییم غلط کرد!!!! منم گفتم: خب داییت غلط کرد!!!!
یهو گفت: بیشعور ، دایی خودت غلط کرد!!! منم گفتم: باشه ، دایی خودم غلط کرد!!!
خلاصه هیچی دیگه: بعد از کلی تعقیب و گریز آخرش با کفگیر زد وسط فرق سرم.
***
عاغا روز اول دانشگاهو بود:
يدفه يکي از دخترا که جلو نشسته بود در کيفشو باز کرد بعد يه سيب (تغذيه واسه زنگ طفريح)سر خورد افتاد وسط کلاس...
من آمدم به رو خودم نيارم برگشتم ديدم همه دارن ميزا رو گاز ميزنن منم غش غش خنديدم ديگه داشتم دل غشه ميگرفتم.
***
يـه سِري گـيگيلي هـا أم هــستن...
وقـتي از دمـاغـت درشـون مـياري....
هـر چـقد مـيماليشون زيـر ِ مـيز کـامـپيوتر از دسـتت جـدا نـميشن
ايـنارو اذيـت نـکنين...
ايـنارو بـايد پـاشد رفـت بـا آب شـُست...
مـقاومـت نـکن عـزيزم...
پـاشو بـرو بـشورش . خخخخخخخ
هــار هـار هـار (زهر مـار)
بقیه در ادامه مطلب ...
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.