تو از کی عاشقی ؟!


موضوعات مرتبط: شعر ، یک بیتی ، ،
برچسب‌ها:

یک شنبه 12 بهمن 1393برچسب:فاضل نظری,شعر,آینه,گریه,عشق,, | 18:21 | Morteza |

 

 

 


موضوعات مرتبط: تصاویر ، جالب و خنده دار ، ،
برچسب‌ها:

پنج شنبه 3 مهر 1393برچسب:گریه,کلاس اولی,شوغ,مدرسه,, | 19:19 | Morteza |

یه قانون نانوشته تو همه کارتون ها اینه که،
تا وقتی که به پایین نگاه نکنی نیروی جاذبه کار نمیکنه

****

دیگه کار از کلیپس گذشته برخی از دخترا در حال ساخت مسکن مهر رو سرشون هستند…!

****

یه وختایی نمیرم دمه یخچال که پیشه من شرمنده نشه... خدا هیچ یخچالی رو شرمنده صاحبش نکنه.

****

دو ماهه دارم هر شش ساعت یه بار دوتا آنتی هیستامین میندازم تو جیبام
ولی بازم جیب ما به پول حساسیت داره!

****

اومدم خونه به مامانم میگم گشنمه، میگه عزیزم نون هس ،تخم مرغ هس، روغنم هس،
برو هر چى دوس دارى درست کن بخور!

****

پسر خالم آیپدشو گذاشته بود رو زمین
منم فک کردم از این ترازو دیجیتالاس رفتم روش وایسادم
هیچی دیگه بیچاره کور شد از بس گریه کرد

****


موضوعات مرتبط: ، مطالب و داستان های خنده دار ، جوک و لطیفه ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب

طوری لبخند بزنید که گویی هرگز گریه نکرده اید،

طوری بجنگید که گویی هرگز شکست نخورده اید،

طوری عشق بورزید که گویی هرگز زجر نکشیده اید،

طوری زندگی کنید که گویی امروز آخرین روز عمرتان است.


موضوعات مرتبط: ، ،
برچسب‌ها:

جمعه 11 مرداد 1392برچسب:زندگی,عمر,عشق,جنگ,لبخند,گریه,, | 18:49 | Morteza |

گوشه ای میگریستم ...


عابری گفت :حالتان خوب است؟


گفتم:خوبم ؛ تنها تکه ای تنهایی توی چشمم رفته است.


موضوعات مرتبط: ، ،
برچسب‌ها:

سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:گوشه نشینی,گریه,تنهایی,چشم انتظاری, | 16:16 | Morteza |

 

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.


در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند!


استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟


شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!


استاد گفت: سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟

شاگرد گفت: با کمال میل؛ استاد.

استاد گفت: اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟


شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .


استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟

شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!


استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!


شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!

استاد گفت
 
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!


همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.

تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی


تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .


خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد
« نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!!!»

 

 

به امید خدا


موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه ، ،
برچسب‌ها:

یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:خدا,انسان,استاد,شاگرد,گریه,راضی,انتظار خداوند از انسان,, | 1:53 | Morteza |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد