شکم سیر

روزی از روزها هارون الرشید از بهلول دیوانه پرسید :

ای بهلول بگو ببینم نزد تو دوست ترین مردم چه کسی است ؟

بهلول پاسخ داد : همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست ترین مردم نزد من است !

هارون الرشید گفت : اگر من شکم تو را سیر کنم مرا دوست داری ؟

بهلول با خنده پاسخ داد : دوستی به نسیه و اما و اگر نمی شود !


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، مطالب و داستان های خنده دار ، ،
برچسب‌ها:

جمعه 26 تير 1394برچسب:داستان طنز,بهلول,خنده دار,شکم سیر,هارون الرشید,دوست,نسیه,, | 3:35 | Morteza |

آورده اند که روزی «زبیده» زوجه ی هارون الرشید در راه بهلول را دید که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین خط می کشید.

پرسید : چه می کنی؟

گفت : خانه می سازم.

پرسید : این خانه را می فروشی؟

گفت : آری.

پرسید : قیمت آن چقدر است؟

بهلول مبلغی ذکر کرد.

زبیده فرمان داد که آن مبلغ را به بهلول بدهند و خود دور شد.

بهلول زر بگرفت و بر فقیران قسمت کرد.

شب هارون الرشید در خواب دید که وارد بهشت شده به خانه ای رسید و چون خواست داخل شود او را مانع شدند و گفتند این خانه از زبیده زوجه ی توست.

دیگر روز هارون ماجرا را از زبیده بپرسید.

زبیده قصه بهلول را باز گفت.

هارون نزد بهلول رفت و او را دید که با اطفال بازی می کند و خانه می سازد.

گفت : این خانه را می فروشی؟

بهلول گفت : آری

هارون پرسید : بهایش چه مقدار است؟

بهلول چندان مال نام برد که در جهان نبود.

هارون گفت : به زبیده به اندک چیزی فروخته ای.

بهلول خندید و گفت : زبیده ندیده خریده و تو دیده می خری میان این دو، فرق بسیار است.


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، داستان های کوتاه ، ،
برچسب‌ها:

شنبه 8 فروردين 1394برچسب:خرید,داستان,بهلول,بهشت,ندیده,خانه ای در بهشت,, | 13:2 | Morteza |

شخصي که مي خواست بهلول را مسخره کند به او گفت :
ديروز از دور تو را ديدم که نشسته ا ي، فکر کردم الاغي است که در کوچه نشسته!
بهلول فوراً جواب داد:منهم که از دور تو را ديدم فکر کردم آدمي به طرف من مي آيد.


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، داستان های کوتاه ، ،
برچسب‌ها:

دو شنبه 29 دی 1393برچسب:بهلول,مسخره کردن,تمسخر,توهین,, | 16:51 | Morteza |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد